عشق مامان و بابا آراد جونمعشق مامان و بابا آراد جونم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره
زندگی مشترکمونزندگی مشترکمون، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره
آوین جون عشقمآوین جون عشقم، تا این لحظه: 7 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

❤عشق مامان و بابا آراد جونم❤

کمی باپسرم...............

به عشق بودنت ، عشق را دوست دارم ، به عشق بودنت با تو بودن را دوست دارم به عشق بودنت فریاد زدن را دوست دارم میخواهم فریاد بزنم که تا دنیا دنیاست و آسمان بالای سر ماست به عشق تو زندگی کردن را دوست دارم. عشق مامان بدون که بی تو و بابایی زندگی برام رنگی نداره خیلی دوستتون دارم و بهونه ای برای زندگی من هستید.عاشقتونمممممممممممم شاهزاده کوچولوی مامان دیگه بزرگ شدی راه رفتند خیلی خوب شده و حسابی شیطون شدی . خیلی از کلمه ها رو تقلید میکنی و میگی البته هر موقع که دوست داشته باشی صدای گربه و جوجو و اسب رو یاد گرفتی و با آجرهای خونه سازیت هم حسابی بازی میکنی میتونی اونها رو بزاری روی هم .گوشی موبایل رو برمیدار...
29 بهمن 1391

مسافرت چهار روزه مشهد

یکی یه دونه مامان عمرم سلام چند وقتی میشه که برات مطلبی نگذاشته بودم ببخشید خوشگلم ... روز پنجشنبه با بابایی رفتیم مشهد که شهادت امام رضا مشهد باشیم و بابایی یه چند روزی هم مرخصی گرفت که حسابی بگردیم اما مسافرتمون نیمه تموم موند و برگشتیم حالا برات تعریف میکنم که چی شد پنج شنبه وقتی رسیدیم مشهد رفتیم خونه عمه زهرا جون چون دیر وقت رسیدیم اون روز جایی نرفتیم تو اینقدر از اینکه متینا جون دختر عمه جون رو دیده بودی ذوق کرده بودی که نگو و نپرس...وحسابی بازی کردی و شب هم اصلا قصد خوابیدن نداشتی بالا خره هر جوری بود دیر وقت با زور و دیرتر از همه خوابیدی فرداش  همگی با هم رفتیم پروما نمیدونستی از ذوق چکار کنی همش به همه چیز اشاره میکردی...
4 بهمن 1391

تولد سایان جون

عزیزم روز جمعه تولد سایان جون بود و ما هم دعوت بودیم با هم دیگه ساعت ٦ رفتیم خونشون که طبقه پایین خونه ماست اولش یکمی خجالت می کشیدی و از بغلم تکون نمیخوردی بعد کم کم یخت باز شد حسابی بهت خوش گذشت و اشتهات حسابی باز شده بود و کلی خوراکی که سمیرا جون زحمت کشیده بود خوردی موقع اومدن هم از بغل سمیرا جون نمیومدی و میگفتی نه جدیدا هر جا میریم دوست نداری که برگردیم خونه حسابی دردری شدی هااااا اینم یه عکس دست جمعی از تولد سایان جون اگه میخوای عکسهای بیشتر ببینی به وبلاگ پرنسس سایان جون برو سایان جونم تولدت مبارک عشقم   ایشالله 1200 سال زنده باشی ، با خوبی و خوشی ...
17 بهمن 1391

شاهزاده کوچولو دیگه کامل راه میره

خدای مهربان من ! تو از عمق تمنای من ! تو از عمق نیاز من آگاهی !... ای بی کران مهربان... عاجزانه و ملتمسانه از تو میخواهم همراه کودکم باشی... در لحظه لحظه زندگی اش بهترین ها را به او هدیه کنی تو را سپاس برای تمامی مهربانی ها و نعمتهایت ! تو را سپاس برای همه ی عشق و محبتت ای نازنین یگانه. بی نهایت سپاس خدای من ! من ..................! چشم براه لحظه ای هستم که تو را مثل همیشه سپاسی ژرف بگویم و بیش از پیش ایمان بیاورم که تنها دستان پر قدرت توست که هدایت میکند زندگی مرا ! منی که تنها امیدم همیشه مهربانی تو بوده ! عشقمممممم دوردونه مامانی پسر گلم دیگه امروز کامل راه ...
27 بهمن 1391

دو تا مروارید جدید هوراااااااااا

دوردونه مامان مرواریدات مبارک عشقمممممممم امروز بعدظهر متوجه شدم که دو تا مرواید جدید دارن تو دهنت می درخشند مروارید نهمی  و دهمی البته لثه هات متورم شدند فکر میکنم تا چند روز دیگه چند تا مروارید دیگه در بیاری .خدا کنه که راحت در بیاری و اذیت نشی . نفسممم اون قبلیها که سیاه شدن اینا رو مسواک بزن که به روزگار اونا دچار نشن   ...
9 بهمن 1391

یک روز با پسملی(بهترین هدیه مامانی)

سلام دوردونه مامان به قول مادر جون مغز بادام عشقمممممم آرادکم امروز صبح یه خورده دیر از خواب بلند شدی  منم دلم نیومد بیدارت کنم  مثل فرشته ها خوابیده بودی و مثل فرشته ها پاک و معصوم آخه اسمت هم اسم فرشته ست من تو آشپزخونه بودم که بیدار شدی اومدی پیشم و گفتی مااام آ[مامان آب] الهی قربون اون مامان گفتن بشم که حسابی کیف میکنم صبحونه برات فرنی درست کردم یه کمی خوردی و بعدش با هم شروع کردیم بازی کردن عاشق اینکه مامان آهنگ با صدای بلند بزاره با هم نی نای کنیم همش وقتی صبحها بیدار میشی اولین چیز که درخواست میکنی نی نایه بعدش یه خورده با هم بن بن کار کردیم مامان جون تصمیم گرفتم از این ماه هر ماه یه هدیه به سلیقه ...
6 بهمن 1391

یه عالمه عشق برای پسملی 13 ماه ام

از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد،شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق خود را در پستوی زمان تنها حس نمی‌کنم . . . سیزدهمین ماهگردت مبارک و تو آرادکم  آن شبنم عشقی که با آمدنت به روزگار یکنواخت من رنگ مهر و وفا بخشیدی . . . هر روز هزاران مرتبه خدا رو شکر میکنم بخاطر وجود تو و بابایی تنها دارایهای زنگی من باز یه ماه دیگه گذشت باز روزها گذشتن من هنوز باور نمیکنم که تو مال منی خدایا خیلی دوست دارم بابت این همه لطفیکه به من داری وهزاران مرتبه شکرت میکنم که مواظب فرشته ی پاک کوچولوت هستی.  اینقدر روزها ...
4 بهمن 1391

اولین کتاب و اولین سی دی شاهزاده کوچولوی من

برگهای سبز با رگبرگهای سفید،باعث میوه دادن درخت می شوند؛ و برگهای سفید با رگبرگهای سیاه ،باعث ثمر دادن مغزها....   مامان جونی عمرم برات عکس اولین سی دی و اولین کتاب قصه ای که برات از مشهد خریدم میزارم تا یادت بمونه  اینم کتاب قصه که برات خریدم   اینم سی دی   کوچولوی مامان دوست دارم اهل کتاب خوندن بشی عشقم     ...
1 بهمن 1391
1